رسوای رسوا

امشب به کوی ات آمدم  دانم که در وا میکنی 

رحمی به این خونین دل رسوای رسوا میکنی 

 

ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی 

با هر چه او قسمت کند صبر و مدارا میکنی 

 

این چرخه میچرخد بسی بهر حساب هر کسی  

یکروز جبران میکنم جوری که با میکنی  

  

آشفته بازاری مکن ای دزد مادرزاد دل 

صد حلقه می پیچی به هم تا یک گره وا میکنی

 

گه در تماشاخانه ی قسمت مرا بازی دهی  

گه نقشهای خویش را در من تماشا میکنی