سازهایی بر باد

ملودی ناکوک صدایت 

هنوز در پیچ و خم  

گوشهایم 

طوفان وار می پیچد 

و تو چه ساده انگارانه   

میسرایی 

هجویات ذهن بسته ات را

در این اندیشه بودم 

که سکوت کلی شد 

بیشتر از جمع 

تمام صحبتهایت 

 

هفدهم شهریور ، روز وبلاگ نویسی پرستاری 

 

هفدهم شهریور ، روز وبلاگ نویسی پرستاری

 

هفدهم شهریور ، روز وبلاگ نویسی پرستاری

.....................

نمیفهمم که این درون مایه ی نگران از بودنت را چگونه به نبودنت بسپارم گاه گاه نفسی پرازنفرت  

را  پک میزنم در درونم میرچرخد و با حرصی از انگاره ندیدن تو خالی از سکوت میشوم . 

 

به آسانی نگاهی کودکیم را ربودی و در دل تهی ترسم نهالی از اطمینان کاشتی .تا نهراسم از شب و خودت شب را به روزهای بازیگوشیم به سوغات تحفه کردی. 

 

باز میگردم از دیروز نبودنت و امروز ندیدینت و خویش آتروفی روحم را توان میبخشم تا بایستم 

بر گور انبوهه ی دوست داشتنی آدمیان به ظاهر زنده ی متعفن زنده به گور

 

میایستم با نور تا خلقتی فراتر از منیت آغاز گردد. 

 

من امروز آزادم و در مسیر وحشی خویش آزادانه کودکی ام را از چنگالت رها میسازم و قدم به راه 

بی پایان میگذارم میسازم هر آنچه که میباید   

میخواهم که نباشی حتی مجالی کوتاه  

فقط نباش