آهسته برگشتی

خیلی آهسته 

برگشتی 

در من 

و 

من سرگردان 

خیلی تند 

جستجویت نمودم 

دیر نیامدی 

که 

باید 

تندیسی 

به مقدار 

قامتت 

به عمق 

میساختم 

اکنون  

آماده ام 

در من حلول کن 

چشمانم  

گشوده است.

کودکم

سرت را به روی شانه هایم 

تکیه گاه میکنی 

و 

من 

استوار میمانم 

زایش مادر  

زایش عشق 

بوی کودکیت 

شانه ام را نوازش میکند 

و 

تو 

آرام 

همان مولود منی 

من در تو نهفته ام 

و 

تو 

نهفته ترین در وجودم 

به آغوش کشیدنی ترین 

حس دنیا 

دستان کوچکت را 

سایه ی 

روحم کن 

و  

بوسه ای 

بر گونه ام 

که  

تو 

نسل  

منی 

نسل مــــاذر

گناه دریا

برای رسیدن به لحظه ای از فردا با عجله پیاده رو های باران زده را می پیمایم عددد بیست و چهار را با هفتادوهفت جمع زدم و با چند پله تقسیم کردم تا به رنگ ارغوانی رسیدم . در هوای تو متن رویا را بیخواب میدیدم دستانم بر دستانت تکیه کرد تا در هوای لبانت گم شوم . نگاهم بر روی بدنت لیز خورد وتعادلم به هم ریخت تا تجسمم بر بسترت همگون گردد.انگشتانم با انگشتانت مینوازد و عشق میسراید .بوسه ای بر خستگی سکوت لبهای من.............. تو. پیراهن تن من. طعم پوستت را میچشم تا بالهایم فراز و فرود بدنت را اوج گیرد و تو بر اقلیم تنم پرواز میکنی. رقص باد و طوفان. حلقه ی دستانت بر مرکز هر مدار مواج تنم فرومیریزد. بر ترنج قالی سینه ام قلبم عشقت را سجده میکند .در متن من با شبنم جسارتت دریا می شکفد ومحتاج توام تا فردایی نماند و چیزی نمیدانم اقیانوسی ارام پهلو گرفته بر ساحلش سکوت مهتاب چشمانم بر سوسوی نفست در لحظه محتاج توام اغوشت را برای خواب من بگشا